Sonntag, 14. Juni 2009

Ahmadi nago bala bego


شعر "احمدی نگو بلا بگو

توی ده ارادون احمدی زار و گریون

احمدی نگو بلا بگو دشمن جون ما بگو

اخلاق بد، روی سیاه، زبون دراز، واه واه واه

نه محسن و نه كروبی، نه میرحسین موسوی

هیچكی باهاش رفیق نبود

با این همه سرمایه گند زده بود از پایه


موسوی گفت:
ـ احمدی می آی قاطی آدما؟
ـ نه نمی‌یام، نه نمی‌یام
ـ‌ خودتو می‌خوای اصلاح كنی؟
ـ نه نمی‌خوام، نه نمی‌خوام

كروبی گفت:
ـ می‌خوای یه كم تغییر كنی؟
ـ نه نمی‌خوام، نه نمی‌خوام

رضایی گفت:
ـ‌ اخلاقتو خوب می‌كنی؟
ـ نه نه نه، نمی‌كنم!
مردم سبز نازنین مشت در هوا پا بر زمین
دنبال حرف كدخدا ریخته بودن تو كوچه‌ها

ـ ملت چرا رژه می‌ری؟
ـ دارم می‌رم كه رای بدم، دیرم شده، عجله دارم
ـ ملت خوب و نازنین مشت در هوا پا بر زمین
سهام می‌دم عدالت به عمه و به خاله‌ت
چك پول می‌دم هوارتا به هركدوم هزار تا
یه كمی به من رای می‌دی؟
ـ نه كه نمی‌دم، نه كه نمی‌دم
ـ چرا نمی‌دی؟
ـ‌ واسه این كه من تمیزم پیش همه عزیزم
رای می‌دم به موسوی منتخب انس و پری
اما تو چی؟ الهی كه ور بپری
دروغ می‌گی، رنگ می‌كنی
هركی كه حرف حق بگه، می‌پری و جنگ می‌كنی
اخلاق بد، روی سیاه، زبون دراز، واه واه واه

در وا شد و شیخ ما اومد و شد كاندیدا
غرغر زنون، گردش كنون اومد و اومد پیش احمدی
ـ آقا كروبی، كه خوبی به نفع من كنار می‌ری؟

غلومی اومد:
ـ‌ قوقولی قوقو، قوقولی قوقو برو خونه‌تون، بچه‌ی پررو
این شیخ ریزه میزه ببین چه‌قدر تمیزه
اومده از لرستون حسابی تیز تیزه

اما تو چی؟
از دست تو خوار شدیم بی‌پول و بی‌كار شدیم
از بس كه گولمون زدی مفلس و بیمار شدیم
اخلاق بد، روی سیاه، زبون دراز، واه واه واه

احمدی با چشم گریون اومد توی تلویزیون
گریه می‌كرد زار می‌زد حرف از پول و كار می‌زد
ـ ما اون بودیم این شدیم سوار بر زین شدیم
رو صندلی نشستیم شاخ غولو شكستیم
قد رشیدم ببینید روی سپیدم ببینید
خوش‌بو مثال ریحونم پررو مثال فرعونم
وقاحتم طبق طبق سگا به دورم وق و وق

ـ آقا محسنم، آقای خودم تو می آی با من آشتی كنی؟
ـ‌ نه كه نمی‌یام
ـ‌ چرا نمی‌یای؟
ـ‌ من و اكبر و بزرگون جلسه داریم فراوون
نخبه‌ها رو جمع می‌كنیم بالا می‌ریم، پایین می‌یایم، ضرب می‌كنیم، كم می‌كنیم
حرف حسابو می‌شنویم پرده‌ی ننگو می‌دریم

اما تو چی؟
دروغ می‌گی، انگ می‌زنی
حرف درست نمی‌زنی، همه‌ش دم از جنگ می‌زنی
اخلاق بد، روی سیاه، زبون دراز، واه واه واه
احمدی اومد پیش ثمره ـ بیرونو ببین كه چه خبره!
سبز شده خیابونا سفید شده بیابونا
زنجیرو پاره كردن منو بی‌چاره كردن
فك و فامیلو خبر كنین فكری به حال من كنین
هرچی دروغ بود گفتم یه حرف راست نگفتم
السون و ولسون به من كمك برسون

بله بچه‌های نازنین!
عاقبت دروغ گویی همینه الهی که احمدی خیر نبینه
نه الهام و نه ثمره، نه بذر پاش نیومدن هیچ یکی شون به همراش
مردم دروغاشو دونسته بودن از این همه نیرنگ، خسته بودن
با دل‌هایی پر از خون سبز و سفید و قرمز
حلقه زدن دور اون
سبز اومد، تار شد سفید اومد، پود شد
میون خون قرمز دلاشون احمدی كله‌پا شد و دود شد

بالا رفتیم دوغ بود، پایین اومدیم ماست بود
قصه‌ی ما از اولش تا آخرش راست بود

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen

با نوشتن نظرات خود ما را راهنمایی کنید.
بخاطر نوشتن نظرتان ممنون